کانون سنگرسازان بی سنگر کاشان و آران بیدگل

 شناسنامه ایثار جهادگر شهید حاج جواد یزدانی        

 تاریخ تولد:  ۱۳۱۱        

تاریخ شهادت              محل شهادت           مدفن                                                    

۶۶/۱/۱۰                  آبادان                  دارالسلام

 

زندگینامه

خورشید مبارزه

ساواک گرچه سر نخى از فعالیت هاى وى بدست نمی آورد، اما سخت او را کنترل و مراقبت مى کنند و حرکات و رفتارش را زیر نظر می گیرد. شرکت او در فعالیتهاى سیاسى سبب می شود چندین بار او را به ساواک قم احضار نمایند ولى هر بار با ترفندهاى مختلف از جمله وانمود کردن خود به عنوان انسانى عامى و بى سواد از چنگال مزدوران رژیم خلاصى می یابد. یکی از کسبه بازار و از متعهدین اصناف مى‏گوید: «زمانی که پژوهشهایى در حسینیه ارشاد انجام مى شد و مساله روز هم بود و نمى شد از آن غافل بود، بنده و ایشان در کلاس اسلام شناسى دکتر علی شریعتى شرکت مى کردیم. در آخرین جلسه اى که در آن شرکت کردیم، دستگیر شدم، در بازجویى یکى از بزرگترین جرم‏هایم ارتباط با آقاى یزدانى بود.»

کاشان نیوز-صادق صدقگو:
«عزیزانمان را به صحنه هاى نبرد مى فرستیم تا امروز انقلاب را حفظ کنیم، هر چند که فرداى انقلاب نیز به وجودشان احتیاج ‏فراوان دارد و این عجب دردى است که رفتن را مى باید براى حفظ امروز و ماندن ‏را براى حفظ فردا، اما چه مى شد که براى حفظ امروز انقلاب، امروز جان مى باختیم و باز زنده مى گشتیم در راه جانبازى براى حفظ فرداى انقلاب و خوشا بحال آنکس‏که با چنین روحیه اى بعرصه کارزار قدم نهاده باشد.»
آنچه خواندید نه سخنان مسئولان کشوری و لشگری است و نه استادان حوزه و دانشگاه. این متن بخشی از نامه یکی از بازاریان کاشان است که بیش از شش کلاس درس نخوانده است؛ ولی عده ای از نمایندگان مجلس سوم او را «فرزند شایسته اسلام، شخصیتی ارزنده، امید حزب الله کاشان و نمونه اخلاص، ایثار، فکر، ایمان، عمل و تقوا» خوانده و دارای جایگاهی رفیع در خطّ اصیل امام دانسته اند ۱ . مردم کاشان و یاران امام(ره) او را به نام «حاجی یزدانی» می شناختند.
«جواد»، متولد نهم بهمن ماه ۱۳۱۱ هجری شمسی در محله آب انبار خان کاشان بود. پدرش «آقاعلى» معروف به «دائى على» شعرباف (نساج) بود و از این راه روزگار می گذراند. مادرش استاد قرآن بود و خانه شان مورد عنایت خاص اهالى محل.
«جواد» در ۶ سالگى به دبستان حکمت راه یافته و تحصیلات ابتدایى را در آن دبستان آغاز می کند.
هنوز سه سال از دوران تحصیل خود را به پایان نبرده بود که پدرش را از دست می دهد تا پسر ۹ ساله محله آب انبار خان مانند بسیاری از بزرگان اهل دل، در بسترى از رنج و مشقت پرورش یافته و رشد یابد.
با وجود هوش، استعداد و ذکاوت سرشارى که دارد، مشکلات اقتصادى، جو حاکم بر جامعه، بافت اجتماعى و مقتضیات زمانى مانع ادامه تحصیل او شده «جواد» پس از پایان تحصیلات دوره ابتدایى در سال ۱۳۲۴ پابه عرصه اجتماع گذاشته و راهى میدان کسب و کار می شود.
در آغاز به عنوان شاگرد در مغازه یکى از بستگان به شغل سراجى می پردازد و پس از چندى برادر بزرگترش او را به مغازه خود برده و در آنجا به شاگردى ادامه مى دهد.
او پس از مدتی تصمیم می گیرد شغل پدرش را ادامه دهد. در کنار همکاران پدرش حرفه شعربافى (نساجى) را می آموزد و پس از مدتی یک دستگاه شعربافى در حوضخانه منزل پدرى راه می اندازد و به بافت دستمال فنتازى و ابریشمى مشغول می شود.

جواد هر شب دیر به منزل می آید و همین باعث نگرانی مادرش می شود. قدیمی ها نگرانی معلم قرآن محله شان را از قول او اینگونه بیان می کنند:
«… دیدم هر شب دیر به خانه مى آید… به انتظارش مى نشستم تا ساعت دو پس‏ از نیمه شب که مى‌آمد، مى‏پرسیدم : مادر ! جواد ! تا این وقت شب کجا بوده اى؟ با چه رفیقى آشنا شده اى؟ تو را مى خواهد به چه دامى بکشد؟ و …
دو سال بود که از برنامه هایش خبر نداشتم تا یک روز برادرش آمد و از قول حاجى محمد آقا رسول زاده گفت که: این راه بدى را انتخاب نکرده و مسیرش مسیر خوبى است. برادرش گفت که: هرچه هست، این با حاجى رسول زاده همراه است.»
جنبش ملى نفت در بسترى از تفکرات مختلف آغاز و رو به رشد است، از ملى گرایان تا آیه الله کاشانى و همچنین فدائیان‏اسلام به رهبرى سید مجتبى نواب صفوى. مجمع مسلمانان مجاهد، مرکب از هواداران آیه الله کاشانى و تا حدودى مرتبط با نواب صفوی در سال ۱۳۲۹ در برابر جریان ناسیونالیزم و لائیک تشکیل مى شود. جواد یزدانى که در این زمان دهه دوم عمرش را پشت سر مى گذارد با همکاری  «حاج محمد آقا رسول زاده»، شاخه «مجمع مسلمانان مجاهد» را در کاشان تشکیل داده و به عنوان دبیر این تشکیلات، مسئولیت رهبرى آن را عهده دار مى شود.
جهت گیرى سیاسى وى در دوره دوم از زمامدارى دکتر محمد مصدق، در چهارچوب تفکر اسلامى و مبتنى بر قبول رهبرى آیه الله کاشانى و ستیز علیه حزب توده است که در همین راستا کمیته مبارزه با حزب توده – پیوسته به مجمع  – را تشکیل می دهد.
حاج سید محمد بهشتی حاج عباس دارایی شهید یزدانی شهید خاندایی خورشید مبارزهدر عین حال، در همین زمان با حسن نیت و شور و شعف و شوقى که دارد، به نوبه خود مى کوشد تا تیرگى روابط بین آیه الله کاشانى و نواب صفوى را برطرف کند . او در  ملاقات مکرر با نواب صفوى – با جرأت و شهامت خاص خود – وى را به حسن رابطه با آیه الله کاشانى دعوت می کند.
ارتباطات نزدیک او با آیت الله کاشانی و خصوصاً با نواب صفوى موجب مى شود که پس از کودتاى آمریکایى مرداد ماه ۱۳۳۲ و دستگیرى اعضاء فدائیان اسلام به فکر تشکیلات مخفى و محرمانه افتاده و در این راستا گام بر مى دارد.
روزها بدین منوال می گذرد تا اینکه جواد یزدانى در شهریور ماه ۱۳۳۲ بموجب لایحه مصوب ۲۰ تیرماه ۱۳۳۲ از خدمت سربازى معاف شده و متعاقب آن در هیجدهم اردیبهشت ماه ۱۳۳۳ ازدواج می کند و با تشکیل کانون خانواده فصل دیگرى از زندگى به روى او گشوده می شود. از نکات برجسته زندگى او آن است که ازدواج او نه تنها سبب‏ تغییر رویه او، سرگرم شدن به زندگى روزمره و بازماندن از فعالیتهاى سیاسى او نمی شود، بلکه فرصتها را مغتنم شمرده و در هر صحنه سیاسى علاوه بر حضور، نقش فعال و چشمگیر دارد.
او پس از ازدواج در سال ۱۳۳۴ دوباره به بازار رفته و در سراى بخشى (قیصریه) در بالابازار به پودتابى و فروش تارو پود قالى مشغول می شود و تا آخرین روزهاى زندگى در همان تختگاهى که نه به تصویر ونه به توصیف ‏در مى آمد به کسب و کار ادامه می دهد.
مغازه پودتابی سرای بخشی از همان روزهای اول به محل تجمع جوانان فعال، صاحب نظر و پرشور سیاسی و مذهبى تبدیل می شود و حاج جواد یزدانی که خود اهل تحقیق و داراى بینشى عمیق، تفکری انقلابی و شور و شعور سیاسى است براى جوانان شهر نقش مشاورى دلسوز، امین و مهربان و مشکل گشای را برعهده می گیرد.
او به همراه حاج محمد آقا رسول زاده و حجت الاسلام و المسلمین گلسرخی با تاسیس هیات عزاداران بنى الزهراء و فعالیت در این هیات، زیر پوشش دعاى ندبه فعالیتهاى سیاسى و فرهنگى خود را دنبال مى کند.
در صفحات ۱۷۲ و ۱۷۳ از جلد پنجم فصلنامه تاریخ و فرهنگ معاصر در خصوص هیات بنی الزهراء(س) آمده است:
«… هیات بنى الزهراءکاشان به پیشکسوتى دو تن از مبارزان راستین : حاج محمد رسول زاده و حاج جواد یزدانى، متفاوت با تمامى دسته ها و هیات هاو با الهام از اندیشه هاى پیکار جو وانقلابى گلسرخى، با چنین هدفى تاسیس گردید… گلسرخى با سازماندهى جلسات متنوع، مردم را با اهداف نهضت روحانیت آشنامى نمود و بر ضد رژیم ستمشاهى ترغیب وتحریک مى کرد. »
ایران طى سالهاى ۱۳۴۰-۱۳۳۲ پس از یک دوره دیگر از اختناق بار دیگر آبستن قیامی عظیم و عمیق اسمی شود، جنبش روحانیون مبارز به رهبری «امام خمینی(ره)» در راس این جریان تاریخی قرار می گیرد و استشمام رایحه مبارزه با استبداد و دیکتاتوری رژیم فاسد زمان، موسسان هیات بنی الزهراء را وارد صحنه سیاست می کند.
کم کم و به تدریج با سر زدن سپیده، خورشید اشعه خون رنگش را بر افق مى گستراند و طلوع انفجار را نوید مى دهد و «جواد» مجدّانه در متن حوادث محرم ۱۳۸۳هجری قمری، منزل مسکونى اش را مأمن سفیران اعزامى حضرت امام (ره)قرار می دهد و خود به عنوان مشاور آنان زمینه را برای افشاگرى و بیدارگرى رژیم فراهم می کند.

سال ۱۳۴۲ فرا مى رسد، سکوت مرگبار پس از حوادث کودتاى ۳۲، یکبار در جریان لایحه‏ انجمن هاى ایالتى و ولایتى شکسته شده ولى دشمن مجهزتر و با تجربه تر از گذشته به میدان آمده است. اعتراض روحانیون مبارز به رفراندوم کذایى ششم بهمن ۱۳۴۱ و به دنبال آن حادثه مدرسه فیضیه و شهادت تعدادى از طلاب علوم دینی در روز شهادت امام صادق (ع) مصادف با دوم فروردین ۱۳۴۲، سفیرانى به شهرهاى مختلف اعزام می شوند تا از منبرها، پیام خون و قیام را به مردم برسانند. حجت الاسلام و المسلمین علی حجتی کرمانی و حجت الاسلام و المسلمین سید حسن طاهری خرم آبادی، سفیرانی هستند که به کاشان آمده اند. جوانان مخلص و فداکار حول محور آنان جمع می شوند. دست‏اندرکاران مجالس از ترس رژیم جرأت دعوت از آنان را ندارند. آنها آمده اند تا در پرتو انقلاب کربلا، انقلابى بر پا سازند.در این میان، حضور کسى را مى طلبد تا سفیران را حامى و مددکار باشد و خطرات ناشى از بیان حقایق را استقبال کند. داراى وجهه مردمى باشد تا در موقع لزوم مورد حمایت افکار عمومى قرار گیرد. شجاع باشد تا از فشارهای رژیم ستمشاهی از صحنه خارج نشود و مخلص باشد تا هواهاى نفسانى او را از انجام وظیفه باز ندارد.
در این میان «آیه الله صبورى» قدم به میدان مى گذارد و مجلس را براى سخنرانى سفیران آماده مى کند. قرار است از هفتم محرم جنایات دستگاه و رژیم ستمشاهی گفته شود. گویندگان از ترس ساواک مهر سکوت بر لب نهاده‏اند، اما سفیران از دوم محرم جنایات رژیم را بر ملا مى کنند. عوامل رژیم در صدد تعقیب گویندگان بر آمده‏اند وسخنرانان را به‏شهربانى احضار کرده اند.آنان اعتنا نکرده اند و عوامل شهربانی در صدد دستگیرى ایشان بر آمده‏اند. جوانان مبارز آنها را تنها نمى گذارند تا مبادا دستگیر شوند.پاسداران نهضت، اقامتگاه سفیران امام را شبانه روزی محافظت مى کنند. هفتم محرم حلقه محاصره تنگ تر مى‏شود و مجلسى که سفیران انقلاب در آنجا صحبت مى کنند، تحت کنترل پلیس قرار مى گیرد. عصر روز تاسوعا قرار است سخنرانى در مدرسه سلطانى (امام خمینی(ره) فعلی) برگزار شود، پلیس محله گذرباباولى را به محاصره در می آورد تا مبادا سخنرانان به مدرسه سلطانى بروند. آیه الله صبورى به اتفاق سخنران (حجت الاسلام و المسلمین علی حجتی کرمانی) از منزل خارج مى گردد تا به طرف مدرسه سلطانى بروند و پلیس مانع حرکت آنها مى شود، ولى جمعیت حاضر با پافشاری و صلوات هاى پى در پى حلقه محاصره را مى شکنند و بطرف محل سخنرانى حرکت مى کنند. پلیس براى جلوگیرى از سخنرانى درب مدرسه را مى بندد و مانع ورود اشخاص به آنجا می گردد. جمعیت به راهپیمایى مى پردازند و عمل پلیس را در جلوگیرى از سخنرانى محکوم مى کنند. سخنرانان به منزل یکى از تجار محله گذر باباولى مى روند وحسینیه درب باغ محل سخنرانى سفیران در محاصره پلیس قرار مى‏گیرد. سوگواران، نخل این علامت عزا را به حرکت در مى آورند و در راهپیمایى شب عاشورا آخرین سخنان سفیران به گوش‏مردم مى رسد. سفیران بنا به ضرورتى به قم مى روند و گزارش اوضاع را به اطلاع امام خمینی(ره) مى‏رسانند.
امام خمینی(ره) در روز عاشورا سخنرانى مهمى علیه رژیم ستمشاهی می نمایند و یازدهم محرم آبستن حوادثى است که سرنوشت اسلام را در سرزمین ایران رقم خواهد زد. دژخیمان در نیمه شب دوازدهم محرم به منزل حضرت امام(ره) مى ریزند و اورا به تهران مى برند.

4 خورشید مبارزه
دوازدهم محرم و مصادف پانزده خرداد است. ساعت ۹ صبح خبر دستگیرى حضرت امام(ره) به کاشان مى رسد. مردم به خیابانها مى ریزند و فریاد اعتراض سر مى دهند، عمال رژیم شاه براى توجیه سفاکى هاى بعدى شان در شهر شایع مى کنند که آیه‏ الله سلیمانى را به شهربانى برده‏ اند. مردم براى نجات روحانى مورد احترامشان به شهربانى هجوم مى برند و اینجاست که عمال رژیم بعنوان اینکه مردم براى خلع سلاحشان به آنجا هجوم برده اند، به سوى مردم تیراندازى مى کنند که در نتیجه یک شهید و تعدادى مجروح بر جاى مى ماند. علماء شهر در منزل آیه الله رضوى اجتماع مى کنند و صداى اعتراض خود برای دستگیرى حضرت امام خمینى(ره) را به گوش مسئولین مى رسانند، ولى عوامل رژیم و مسئولین شهر، اعلام حکومت نظامى مى کنند و مجالس عزادارى را تعطیل مى نمایند. دستگیری ها شروع مى شود و پانزده تن از جمله آقایان: حاج حسن رسول زاده، (شهید) حاج محمد ترامیده، حاج شکرالله محکمه ای، علی یادگاری، حسن تواضعی، علی شایقی و…. را دستگیر و روانه تهران مى نمایند.
شهید یزدانی سید مصطفی ماجدی حجت الاسلام مشکینی شهید خاندایی سید محمد بهشتی خورشید مبارزه

جواد که به عنوان رابط بین قم وکاشان و هماهنگ کننده علماء شهر به منظور گردهم آیى آنان فعالیت دارد، سازماندهى اعتراضات علیه دستگیرى امام(ره) به منظور گسترش و زنده‌ نگهداشتن مشعل انقلاب را در راس برنامه های خود قرار می دهد و به گونه‏اى خود جوش مى‌کوشد. او عصر پانزده خرداد بى صبرانه مى کوشد تا تجمعى از علماء کاشان را به وجود آورد و مبارزه را به بهانه اعتراض علیه دستگیرى حضرت امام (ره) همچنان زنده و شعله‏ور نگه دارد.
او از روز پس از دستگیرى و تبعید امام(ره) با رعایت اصول امنیتی و با دور اندیشى خاصی، برای نشر و گسترش اندیشه های امام امت(ره) و افشاگرى علیه رژیم پهلوی، منهاى هرگونه نام ونشانى اقدام به روشنگرى و هدایت مردم و بویژه نسل جوانان و دانش آموزان می کند. رسالت تبیین، تعمیق و تعمیم انقلاب در جان انسانها متناسب با شرایط را در مقاطع مختلف زمانى بین سالهاى ۱۳۵۶-۱۳۴۲ بر عهده گرفته و در این راستا به امورى‏ازقبیل:
– تهیه و تکثیر اعلامیه ها وبیانیه هاى امام خمینی(ره) و بیدارگرى.
– شبکه بندى تشکیلاتى نیروهاى جوان وانقلابى.
– استفاده از کانونهاى سنتى تعلیم وتربیت چون‏محافل و مجالس مذهبى و جلسات قرائت قرآن.
– فراخوانى مردم و بویژه جوانان و فرهنگیان و دانش آموزان به کانونهاى هدایت کننده و روشنگر و بیدارگر و از جمله درس تفسیر عالم ربانى آیه الله حاج شیخ على آقا نجفى (ره).
– دعوت از گویندگان متعهد از قبیل حجه الاسلام و المسلمین سید هادى خامنه اى بخصوص در ایام ماه رمضان و ماه محرم.
– مدیریت و رهبرى انجمن اسلامى دانش آموزان.
– و… همت می گمارد و چنان تلاش می کند که در این مسیر دستگیر و بازداشت می شود.
همسرش نقل مى کند:«… از همان زمان که زندگى مشترک خود را آغاز کردیم، شب ها دیر به خانه مى آمد، تا پس از دوسه ماه که گذشت، یک روز موقع ناهار به خانه نیامد، از برادرش علت را جویا شدم، گفتند: آقا جواد پیغام داده که به قم رفته و نخواهدآمد. از بگومگوها دلواپس شدم،… تا غروب آفتاب که آمد و به نقل ماجرا پرداخت که:
از ساواک قم دنبالم آمده بودند و من رفتم،…»
ساواک گرچه سر نخى از فعالیت هاى وى بدست نمی آورد، اما سخت او را کنترل و مراقبت مى کنند و حرکات و رفتارش را زیر نظر می گیرد. شرکت او در فعالیتهاى سیاسى سبب می شود چندین بار او را به ساواک قم احضار نمایند ولى هر بار با ترفندهاى مختلف از جمله وانمود کردن خود به عنوان انسانى عامى و بى سواد از چنگال مزدوران رژیم خلاصى می یابد.
یکی از کسبه بازار و از متعهدین اصناف مى‏گوید:
«زمانی که پژوهش هایى در حسینیه ارشاد انجام مى شد و مساله روز هم بود و نمى شد از آن غافل بود، بنده و ایشان در کلاس اسلام شناسى دکتر علی شریعتى شرکت مى کردیم. در آخرین جلسه اى که در آن شرکت کردیم، دستگیر شدم، در بازجویى یکى از بزرگترین جرم‏ هایم ارتباط با آقاى یزدانى بود.»

5 خورشید مبارزه
و بدین ترتیب، دوشادوش همه مجاهدان در گستره ایران زمین و بر مبناى رهبرى امام خمینی(ره) او هم در منطقه کاشان، زمینه ساز آفرینش آخرین امواج انقلاب مى شود.
در سال هاى اختناق با وجود جو حاکم بر کشور، مبارزات سیاسى خود را گاه به صورت مخفى و گاه به صورت علنى ادامه می دهد، پخش اعلامیه ها و فرازهایى از جملات امام خمینى و تکثیر آنها با وجود عدم امکانات از جمله کارهاى این دوره از زندگى اوست و در این راه از چند نفر از دوستانش نیز کمک مى گیرد و منزل او محل تکثیر اعلامیه ها و نوارهاى امام خمینى می شود.
همسرش در این باره می گوید:
«از دوره جوانى همینطور دنبال فعالیتهاى مربوط به انقلاب از قبیل تکثیر و توزیع اعلامیه ها بود تا او را دستگیر کردند و پس از آن هم از پاى ننشست.
اتاقى مخصوص تهیه، تنظیم و تکثیر اعلامیه ها داشت که حتى فرزندش را – از ترس اینکه مبادا مشاهداتش را از روى کودکى در مدرسه براى بچه ها تعریف کند و در نتیجه لو برود – به آنجا راه نمى داد.
بسیار مى شد که خودش شبانه به توزیع و نصب اعلامیه ها به در و دیوار بازار و معابر مى پرداخت و زمانی که به او گفته مى شد دوباره دستگیرت مى کنند، پاسخ مى داد که شما این غصه ها را نخورید.»
شرکت او در جلسات عصر جمعه انجمن اسلامى دانش آموزان کاشان مایه امیدوارى دانش آموزان و بارورشدن جلسات آنان است.
سالهاى خفقان پس از خرداد ۱۳۴۲ را با تشکیل جلسات سرى و علنى به بررسى نحوه مبارزه با رژیم طاغوت می گذراند و با تشکیل جلسات قرائت قرآن به عنوان استاد قرائت، با کمک گرفتن از مفسرین انقلابى و متعهد که به مردم بینش قرآنى – سیاسى می دهند، عنایت ویژه دارد. در این سالها جلسات قرائت قرآن او به دلیل اینکه پایگاهى براى دانشجویان و تیپ روشنفکر جامعه است، توجه ساواک را به خود جلب ‏می نماید، به طوری که ساواک مامورین خود را به شرکت در کلیه جلساتى که مدیریت آن بر عهده ایشان است ملزم می کند.
از کارهاى جالب توجه این دوره از زندگى مبارزاتى اش می توان هدایت و خط دهى به حرکت راهپیمایى و عزادارى جوانان درشب عاشورا و شام‏غریبان، حضور فعال در  انتخاب اشعار حماسى و تهیه مقالات مهیج و آگاهى بخش جهت ایراد در مجالس سوگوارى حضرت اباعبدالله الحسین (ع) را نام برد.
در این سالها برای پشتیبانی مالی از فعالیت انقلابیون و تأمین هزینه های نهضت، به پیشنهاد شهید مهدی هنردار؛ حاج جواد یزدانى یک شرکت مخفى به نام شرکت صفا تشکیل می دهد که در راس این شرکت شهید حاج احمد فرگاه است و تعدادی از مبارزین ۲ نیز با این شرکت که فعالیتهاى ساختمانى انجام مى داد همکاری دارند.شرکت صفا اثرات خوبی در پی دارد و پایه و اساس برنامه ریزى برای بودجه فعالیتهای سیاسی مبارزین از آنجا شروع می شود.
سال ۱۳۵۶ به همت او و جمعى از کسبه متعهد بازار و دوستانش، براى آغاز حرکت انقلاب اسلامى در کاشان با ابتکار خاصى اقدام به تعطیل مغازه هاى بازار به مناسبت شهادت حاج آقا مصطفى خمینى(ره) می کنند و ضمن تماس با روحانیت شهر اقدام به تشکیل مجلس فاتحه براى ایشان و مجالس متعدد دیگر می نماید که در این مجالس افشاگرى بر علیه رژیم ستمشاهی آغاز می شود و مردم با تظاهرات پرشور خود، خشم و انزجارشان را ابراز می دارند.

6 خورشید مبارزه
اوج گیرى مجدد نهضت در سال ۱۳۵۶ پس از یک دوره سیر نزولى ظاهرى، بارنشینى انقلاب را نوید مى‏دهد و شور و شعفى مى افکند.
در کاشان افرادی که در متن حوادث چندین ساله همدیگر را شناخته اند گردهم مى آیند و بر محور روشنگری از تبار بیدارگران، روحانى متعهد و مبارز خستگى ناپذیر حجه الاسلام و المسلمین مشکینى جمع مى‏شوند و بدین مهم اقدام مى کنند و دیگر بار محل سکونت حاج جواد یزدانى ستاد سازماندهى تظاهرات و محل اختفاء حجه الاسلام و المسلمین مشکینى مى گردد و خود نیز به عنوان مشاوری تاثیرگذار عمل مى کند.
هر لحظه که موج انقلاب به ساحل پیروزى نزدیک و نزدیک تر مى شود، گستره و میدان کار ستاد هم افزون تر ‏مى‏شود و از درون آن کمیته ها مى جوشد. کمیته تدارکات، برنامه ریزی، سازماندهى و کمیته نیروهاى مسلح (جهت برخوردهاى احتمالى) پى ریزى و تشکیل مى شود و حاجى یزدانى در همه این محورها حضورى فعالانه و مدبرانه دارد.
به تدریج که انقلاب در روند تکاملى خویش حرکت مى کند، در سالهای ۱۳۵۷-۱۳۵۶ شاخه عملیاتى و مسلحانه گروه، بر حسب نیازهاى احتمالى به همت تنى چند از جمله حاج جواد یزدانى موجودیت مى یابد.
انقلاب پیروز مى شود و حاج جواد یزدانى که به همت تنى چند از مبارزین، به پى ریزى و پایه گذارى ارگانها و نهادهاى انقلابی می پردازد. در سازمانهاى اجرایى به عنوان امین ومعتمد مسئولان اجرایى وقت، عضویت دارد و به گونه‏اى خودجوش در همه میادین سیاسى و اجتماعى به عنوان انجام تکلیف و به منظور تثبیت، تعمیق و تعمیم مبانى انقلاب در گستره اجتماع حضورى آگاهانه و فعالانه و کارساز دارد.
با تجریه تیم عملیاتی و مسلحی که حاج جواد یزدانی در قبل از انقلاب تشکیل داده بود، «کمیته انقلاب اسلامى» را پایه‏گذارى مى کنند و او در کنار روحانیت و بعنوان یکى از مدیران داخلى و مسئولان اجرایى کمیته به کارگردانى امور انقلاب مشغول مى شود.
در این دوره با تاسیس دادگاه انقلاب کاشان به ریاست حضرت آیه الله صبورى (حاکم شرع وقت)، به عنوان نماینده دادستان انقلاب انجام وظیفه می نماید و در تشکیل دادگاه ها نقش فعالى دارد.
در اسفندماه ۱۳۵۸، حاج جواد یزدانی با همراهی یاران انقلابی اش با حمایت از آیت الله محمد امامی کاشانی، توانستند با تبلیغات و فعالیت های خود در انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی، وی را به عنوان نماینده مردم شهرستان کاشان راهی مجلس کنند. حاج جواد نیز پس از تشکیل مجلس در خرداد ماه ۱۳۵۹، به منظور مدیریت بهتر خدمت رسانی به مردم و و هماهنگی بیشتر در راستای توسعه و پیشرفت کاشان، مسئولیت دفتر ایشان را بر عهده می گیرد.
از دیگر اقدامات او تشکیل انجمن اسلامی بازار کاشان با همراهی کسبة متعهد، انقلابی و پیرو خط امام(ره) است که این تشکل در مناسبتهای مذهبی و ملی مختلف با صدور بیانیه و یا برگزاری مراسمها و مجالس نقش موثری را ایفا می کند.
اهتمام به تشکیل انجمنهای اسلامی در شهر و روستاها و به دنبال آن تاسیس اتحادیه انجمنهای اسلامی شهر و روستا به منظور مدیریت و راهبری این انجمنها و عضویت در شورای مرکزی این اتحادیه از دیگر اقدامات موثر حاج جواد در اوایل پیروزی انقلاب است.
به هر تقدیر ایام گذشت تا اینکه عراق با هماهنگی و همراهی دهها کشور سلطه جوی دیگر با قصد براندازى نظام اسلامى جنگى نابرابر و ناجوانمردانه را بر مردم تازه از بند رهیده ایران تحمیل و ملت را در ستیزى تمام عیار درگیر می کند. از همان ابتداء پشتیبانى جنگ مساله مهمى است که باید سازماندهى ‌شود. در این مرحله هم حضور انسان فداکار و خود ساخته و کارپذیرى باید که نسبت به این مهم اقدام کند و طبعاً او کسى جز یزدانى‏ نیست. حاج جواد از روز دوم جنگ، یعنى اول مهر ۱۳۵۹ و باهمراهى تنى چند از فرزندان پاک باخته انقلاب اقدام به تشکیل ستادى تحت عنوان ستاد کمک رسانى به جبهه ها و مناطق جنگى می کند. این ستاد تا زمان صدور فرمان سراسری در خصوص تشکیل «ستاد جذب و هدایت کمکهاى مردمى به جبهه ها» به کار خود ادامه می دهد و پس از تشکیل ستاد جذب و هدایت در مرکز و با اعلام آمادگى همکارى ستاد کمک رسانى کاشان با آن ستاد، از سوى ستاد مرکزى به رسمیت شناخته می شود و حاج جواد یزدانى به عنوان ‏مسئول ستاد در کاشان منصوب مى شود. شاخه این ستاد فقط در مراکز استانها تشکیل شده و شهرستانها تابعى از مرکز استان هستند ولی تشکیل شاخه جداى از مرکز استان استثنائاً در کاشان صورت گرفت و این جز گستره فعالیت ها، امانت دارى و میزان خدمات پشتیبانى حاج جواد یزدانى، دلیل دیگری ندارد.
اشاره اى اجمالى به کمکهاى مردمى جذب شده و هدایت آنها به جبهه ها از ابتدای جنگ تحمیلی و تاسیس ستاد تا تا پایان جنگ تحمیلی:

aaaaaa خورشید مبارزه

اینچنین است که ستاد جذب و هدایت کمک های مردمی به جبهه ها در کاشان با مدیریت حاج جواد یزدانی و همراهی و همکاری مردم خداجو و انقلابی کاشان، رتبه نخست در پشتیبانی از جبهه ها در کل کشور را از آن دارالمؤمنین کاشان می کند.
و البته این تنها نحوه حضور وى در صحنه کارزار جدید نیست که به تدارک نیروى انسانى هم پرداخته و در این مسیر علیرضاى خود را در اسفندماه ۵۹ در فیاضیّه آبادان تقدیم نهال نوپاى انقلاب می نماید.
در کنار مرحوم حاج محمد آقا رسول زاده خورشید مبارزه شهادت زیباترین واژه اى است که آرزوهاى حاج جواد یزدانى را تفسیر مى کند. آنچنان که در سال ۱۳۶۰ در نامه اى به فرزندش احمد علی مى نویسد: «حقیقت این است که من هر وقت به ارزیابى عمل کرد هاى خودم مى‏پردازم و آنرا با فداکاری هاى جوانان دلیر و از خود گذشته انقلابى مقایسه مى کنم از خودم شرمم مى آید. اوه ! چه مى گویم؟! مگر این درجازدن ها با آنها که پروازى عاشقانه به سوى الله مى کنند قابل مقایسه است؟! ولى چه مى‏توان کرد. اکنون رسالت انقلاب بر دوش شما جوانان غیور نهاده شده و براى من یقین است که تصمیم افتخارآمیز شماها لبیکى به نداى هل من ناصر ینصرنى سالار شهیدان کربلا و حسین زمان است که کل یوم عاشورا وکل‏ارض‏کربلا…. از خدا بخواه که تنگى دنیا را بر من با شهادت در راه خودش جبران نموده و به شهیدان و صدیقین و صالحین ملحقم فرماید…»
یا در بخشی از وصیت نامه اش در آستانه حج تمتع سال ۱۳۶۰ می نویسد: «خداوندا، هر چند نتوانسته ام به وظیفه اسلامی و انقلابی خود تا کنون عمل کنم، اما از تو می خواهم که باقیمانده عمرم در خدمت به اسلام مصرف گردد و در آن وقتی که عمرم دیگر نمی تواند به اسلام خدمتی کند، شهادت مخلصانه در راه خودت را نصیبم فرمایی.»
بصیرت سیاسی در راستای پیروی از طریق جاوید امام امت(ره) و مبارزه با اصحاب «زر و زور و تزویر» – که وی همچون سدی در مقابل رسیدن به مقاصد شوم دنیایى شان است – از دیگر خصوصیات حاج جواد یزدانی است. راهبری پدرانه و مدیریت گروههای سیاسی جریان خطّ امام(ره) به منظور ساماندهی و سازماندهی نیروهای انقلاب ، از جمله فعالیت های اجتماعی و سیاسی وی در سالهای بعد از پیروزی انقلاب محسوب می شود.
حاج جواد یزدانی این مجاهد روز و پارسای شب، شبها پس از اندکی استراحت برای اقامه نماز شب بر می خیزد و سپس در زیر زمین منزلش برای امرار معاش با دستگاه پود تابی کار می کند و روزها هم در ستاد جذب و هدایت کمکهای مردمی به جبهه ها حضور دارد و یا صرف فعالیت و رایزنی برای جذب کمکهای مردمی و همچنین کارخانجات و بازاریان برای جبهه می نماید.
از ویژگی های اخلاقی ایشان می توان به تدین و تعبد، تعقل و تدبیر، نظم و مدیریت، مقاومت و خستگی ناپذیری، ساده زیستی و بی آلایشی و در راس همه حرکت بر اساس رهنمودهای امام امت(ره) اشاره کرد.
مهندس حاج عباس دارایی نژاد فرمانده گردان مهندسی رزمی سلمان فارسی جهاد کاشان ۳، وی را یکی از پایه گذاران و بنیانگذاران این گردان می داند و می گوید:
« آبانماه سال ۱۳۶۵ سفرى داشتیم به جبهه جنوب و همراه حاج جواد یزدانى به جبهه غرب رفتیم، در آن سفر خدمت ایشان عرض کردیم که با توجه به اینکه ما در کاشان نیروهاى کمى و کیفى خوبى داریم و همینطور امکانات فراوانى در این منطقه وجود دارد، بعد از سالها جنگ ما یک تشکیلات مستقلى براى کاشان نداریم، با توجه به اینکه اگر چنین تشکیلاتى داشته باشیم، با توان بیشترى در جنگ حضور پیدا مى کنیم و کمک موثرى مى توانیم در تداوم جنگ ارائه بدهیم و همچنین موانع و مشکلاتى که در رابطه با این کار وجود داشت خدمت ایشان عرض کردیم وگفتیم که ما به پشتوانه اى نیاز داریم که با امت شهید پرور ما ارتباط داشته باشد، چون براى چنین تشکیلاتى امکانات زیادى لازم است، با توجه به کمبود بودجه و مهمتر از آن کمبود امکانات، از سوى دیگر مسائل نیرو داریم، آموزش وپرورش نیروهاى متخصص هست و کلا همه مسائلى که یک تشکیلات مهندسى رزمى نیاز دارد ما خدمت ایشان مطرح کردیم و ایشان هم با قوت دنبال این کار را گرفت و همانجا گفت: شما به هر ترتیبى هست برنامه تشکیلات مهندسى را پى گیرى کنید وما هم تا توان داریم دنبال این مطلب هستیم و دفاع مى کنیم و خودمان هم مى آییم ‏منطقه مى مانیم، نیرو آماده مى کنیم، امکانات تهیه مى کنیم و خودم را مسئول مى دانم و از هم اکنون خود را جزئى از این تشکیلات مى دانم…

7 خورشید مبارزه
سخنان پدرانه حاج جواد یزدانى ما را به پى گیرى کارگردان واداشت و بعد از صحبتهاى ایشان مارفتیم و کارهاى مقدماتى تشکیل گردان را انجام دادیم و ایشان تا لحظه شهادت الحق و الانصاف توان بسیار بالایى را گذاشتند در رابطه با استارت وشروع این حرکت.»
از دیگر خدمات او در پس از پیروزی انقلاب می توان به: عضویت هیات امناء بیمارستان شهید بهشتى کاشان، عضویت در کمیسیون اداره دارایى کاشان به عنوان معتمد بازار، عضویت در شوراى مرکزى اصناف کاشان، عضویت هیات مدیره شرکت صنایع کرک و کاموا وابسته به بنیاد مستضعفان و جانبازان، رئیس هیات مدیره شرکت تعاونى تار و پود و خامه کاشان و همچنین قبول مسئولیتهاى مختلف در برگزارى انتخابات گوناگون پس از پیروزى انقلاب اشاره کرد.

حاج جواد در تاریخ ۶۶/۱/۳ برای سرکشى به محورهاى عملیاتى، لشکرها و قرارگاهها، به منظور برآورد نیازهای رزمندگان و تلاش برای رفع آنها به همراه سایر اعضای ستاد جذب و هدایت کمکهای مردمی به جبهه ها آقایان: حاج سید محمد رفاهى (داماد ایشان) ، محمد خاندایی، حاج احمد فرگاه، محمدرضا ابوالفضلی، عباس محمد نظر عازم جبهه جنوب می شود.
او و همراهانش اولین محوری را که برای سرکشی و بازدید انتخاب می کنند، موقعیت های گردان سلمان فارسی جهاد کاشان است. گردانی که حاج جواد برای پایه گذاری، تجهیز و راه اندازی آن تلاش های بسیاری انجام داد. یزدانی پس از توزیع و تقسیم هدایای مردمی در بین رزمندگان، در جمع سنگرسازان بی سنگر جهاد سازندگی کاشان می گوید:
« ببینید برادران ! ما مدتها بود در زیارتنامه ها، در شبهاى احیاء مى خواندیم و خطاب مى کردیم به اباعبدالله و یا یاران اباعبدالله که «یا لیتنى معکم، فافوز معکم» اى کاش ما هم با شما مى بودیم و با شما رستگار مى شدیم. مگر بعد از قضیه عاشورا، داستانى روشنتر از قضیه جنگ ایران و کفر جهانى هست؟ چه روزگارى ما توانسته‏ایم به این سادگى و روشنى، صف حق و باطل را تشخیص بدهیم ؟ ! امروز عاشوراست و هر سرزمینى که برادران ما درآن درگیرند کربلاست. زبان شما باید بعد از مراجعت به کاشان در مسیر جنگ و در مسیر کمبودهایى که برادران دارند و احتیاج هایى که باید مرتفع بشود به کار بیفتد. آنهایى که مى توانند فرزندانشان را تجهیز کنند براى آمدن به جبهه، آنهایى که مى توانند مالشان را هدیه کنند به جبهه، هر کدام نمى توانیم حداقل زبانمان را در جهت حل مسائلى که احیانا مقدارى ازمشکلات جنگ را مرتفع مى کند به کار بیندازیم.»
سرانجام در تاریخ دوشنبه دهم فروردین ماه ۱۳۶۶ هنگام مراجعت از محور عملیاتی شلمچه به مقصد مقر لشکر ۱۴ امام حسین(ع) در مقابل ایستگاه حسینیه آبادان، نیسان پاترول حامل وی به دلیل بارندگی شدید و پوشیده شدن آسفالت جاده با گل رس و لغزندگی سطح جاده، به سمت چپ منحرف و در اثر برخورد با یک دستگاه مایلر ده تنی ولوو به همراه سایر همراهانش به آرزوى دیرینه خود می رسد و با سجده خونین بر سرزمین شلمچه، بال در بال ملائک گشوده و در جنت الاعلی مأوی می گزیند.
در بخش پایانی وصیتنامه جهادگر شهید یزدانی آمده است: «خداوندا! تو میدانی به همان نسبتی که نمی توانیم و نتوانستیم بهره برداری از خون شهیدان را به دست ریاست طلبان و دنیا پرستان از فرنگ برگشته تحمل کنیم، نمی توانیم شاهد جاه طلبی و مقام پرستی نا اهلانی باشیم که در لباس ها و کسوت های مقدّس از این خونها برای خود و مقاصد دنیایی شان بهره جویند. خداوندا! آنها را هدایت کن تا بر این شطّ سرخ خون، بساط دنیا پرستی نگسترانند. خداوندا به آنها اخلاص بده.»
آری! دلاوران قبیله نور در نبرد با ظلمت به دشت روشنایی هجرت نموده اسماعیل وار به قربانگاه آزمایش شتافتند و آگاهانه جان سپردند، سوختند تا با کفر نسازند، رفتند تا ایمان نرود و مردندند تا چراغ توحید نمیرد. خدمتگذار صدیق و دلسوز انقلاب اسلامی، یار و یاور رزمندگان اسلام ، جهادگر شهید حاج جواد یزدانی، پیرو ولایت فقیه و مقلد حضرت امام خمینی(ره)، مسئول ستاد جذب و هدایت کمکهای مردمی به جبهه ها و مسئول انجمن اسلامی بازار کاشان و از پیشتازان انقلاب اسلامی که عمری را به مجاهدت در راه تحقق اهداف اسلام گذراند و در این راه فرزندش را فدا نمود و خود نیز در شوق لقای الهی در انتظار لیله وصل بی قرار بود، سرانجام در راه برآوردن نیازهای رزمندگان اسلام (به همراه یاران خویش) با شهادت مظلومانه اش در جوار حق آرمید و به فرزند شهیدش پیوست.
آنچه خواندید، تنها اشاره ای اجمالی و کلی به زندگی جهادگری پاکباخته و خودساخته از تبار «رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه» است که به حق باید او را پدر معنوی فرزندان انقلابی امام(ره) در کاشان و خورشید مبارزات آزادیخواهانه مردم این دیار دانست.

8 خورشید مبارزه
امید که این اداء دین هرچند اندک به او و راه پر افتخارش، تلنگری باشد برای همة کسانی که دل در گرو این انقلاب و میراث امام(ره) دارند که در راستای تجلیل، تقدیر و بزرگداشت مقام بزرگمردی که خود «چشم و چراغ این ملّت»۴ بود و عمرش را به تلاش و مجاهدت در راه استقرار و تثبیت نظام جمهوری اسلامی گذراند و سالها در کمین شهادت به انتظار زیست، اقدام موثری انجام دهند. مجاهدتی عاشقانه و مخلصانه که هر چه داریم از برکت آن مجاهدتهاست. ۵
این یادداشت را با بخشی از سخنرانی جهادگر شهید حاج جواد یزدانی در هنگام تشییع وخاکسپاری فرزند شهیدش علیرضا در اسفندماه ۱۳۵۹ به پایان می برم:
«برادرها! متوجّه باشید در این امتحان رفوزه نشوید. خیلی ها بودند که دم از انقلاب می زدند، خیلی ها بودند که دم از خطّ امام می زدند. خطّ امام ، برادر جان! با حرف نیست. با شعار نیست. با عمل است.»

پی نوشت:
۱-    اشاره به بخشی از پیام تسلیت جمعی از نمایندگان مجلس سوم به مناسبت شهادت وی
۲-    آقایان: شهید مهدی هنردار، حاج محمد خدابخش، حاج جواد علیزاده، حاج سید مصطفی ماجدی، حاج محمد شاطری و….
۳-    او جانباز جنگ تحمیلی است و پس از جنگ در سمتهایی چون: رئیس شورای اسلامی شهر کاشان، مشاور وزیر جهاد و مدیرکل امور ایثارگران وزارت جهاد کشاورزی و…. منشاء خدمات شایانی بوده است. وی هم اکنون مسئولیتهایی در مجموعه های ایثارگری از جمله عضویت در هیأت مدیره کانون سنگر سازان بی سنگر مرکز (تشکل فرهنگی-اجتماعی و غیردولتی رزمندگان و ایثارگران جهادسازندگی در کل کشور) را بر عهده دارد.
۴-    اشاره به کلام امام خمینی(ره): شما خانواده های شهدا، چشم و چراغ این ملتید. صحیفه امام(ره)- ج ۱۴- ص ۸۰
۵-    اشاره به کلام امام خمینی(ره): هرچه انقلاب اسلامی ایران دارد از برکت مجاهدت شهدا و ایثارگران است. صحیفه امام(ره)- ج ۲۱-ص ۱۵۷