کانون سنگرسازان بی سنگر کاشان و آران بیدگل

شناسنامه ایثار جهادگر شهید حسین آقا قدیری 

تاریخ تولد : ۱۳۴۰          

تاریخ شهادت              محل شهادت           مدفن                                                    

۵۹/۸/۵                       سردشت              دشت افروز

                                   

                                        

وصیت نامه شهید

بسم الله الرحمان الرحیم

ولا تحسبن الذین قتلوفی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون

کسانی را که درراه خدا کشته شدند مرده مپندارید بلکه آنها زنده اند ونزد پروردگارخود روزی می خورند.

شکرخدا که نعمت خدا شامل حالم شد و توانستم درصحنه نبرد حق وباطل شرکت کنم ودرراه خدا جهاد کنم.

پدر،مادر،برادرانم وخواهرانم من سلام عرض می کنم.می دانید که چیزی ندارم که تقسیم کنم فقط سلامتی شما را آرزو می کنم وچون خداوند می فرماید مسلمان باید وصیت کند چند خطی می نویسم.پدرم،مادرم،برادران وخواهران انقلاب خون می خواهد ،انقلاب جوان می خواهد،ما باید خون بدهیم تاانقلاب پیروزشود.شما این انقلاب جهانی رادست کم نگیرید که حدود۷۰هزارشهید داده است واگرخدا خواست من هم یکی ازشهیدان خواهم بود.

سخن را کوتاه کنم ووصیت من این است که درراه انقلاب کارکنید،جانفشانی کنید وقدراین رهبر را داشته باشید.من یک ماه روزه قضایی دارم که می خواهم یکی ازشما برایم بگیرید.سلام همه اقوام را برسانید.

درود بررهبرانقلاب امام خمینی-مرگ برکافران.والسلام علیکم ورحمت الله وبرکاته.

مختصری اززندگینامه

ازشهید چه بگوییم که زبان قادربه بیانش نیست وچه بنویسیم که قلم قاصر از نوشتن است.ازانسان ملائک گونه چه بیان داریم که ما کوچکتر از آنیم که با نوشتنی محدود ازعاشق و عشق نا محدودش سخنی بگوییم.پس چه بهترکه برای شناساندنش ازکلام روح افزای خدا استفاده کنیم که اینچنین بنده شاهدش را معرفی می کند.

ولاتحسبن الذین قتلوفی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون

شهید حسین آقا قدیری ازخیل شهیدانی است که عاشقانه راه خدایی را برگزید ودراین راه پاک ازنثارجان شیرینش نیزدریغ نورزید.برای هرچه بهتر آشنا شدن با راه وهدفش که راه و هدف تمامی شهدای اسلام و شهدای انقلاب اسلامی است مختصری از زندگینامه این شهید را بیان کرده تا شاید جذب کننده ما به سوی الله باشد.شهید حسین آقا قدیری درسال۱۳۴۰دراصفهان بدنیا آمد ازهمان آغاز با طعم فقر و رنج آشنا شد.۵ ساله بود که همراه خانواده اش به کاشان عزیمت کردند ودراین شهرماندگارشدند.درسن ۶ سالگی وارد دبستان شد تحصیلات ابتدایی را با نمرات عالی به پایان رساند و وارد مدرسه راهنمایی شد.تحصیلاتش را تا سال سوم دبیرستان ادامه داد و به علت علاقه خاص مذهبی شرکت گسترده ای درجلسات درس عربی وقرآن و نهج البلاغه داشت.ازاوایل شروع انقلاب اسلامی هنگامی که انقلاب هنوزگسترده و همگانی نشده بود به صورت خیلی فعال و پرجوش وخروش درتظاهرات مخفیانه شرکت می کرد.و اعلامیه های امام را درمکان های عمومی پخش می نمود.ازهمان آغاز با عشق به شهادت و از جان گذشتگی کامل درکلیه برنامه ها راه پیمایی و پخش اعلامیه ها و پیام های امام و روشنگری مردم شرکت داشت.روح تشنه ی او حیات شیرین وگوارای شهادت را پیش روی می دید و برای دست یافتن به آن به طورخستگی نا پذیر به هراقدامی دست می زد.

بعد ازپیروزی عظیم انقلاب اسلامی به علت اطمینان خاصی که به او داشتند به عنوان زندانبان زندان مشغول به خدمت شد.پس ازشروع کار کارخانجات،حسین جهت رفع نیازخانواده درکارخانه استخدام شد،لازم به تذکراست که او را به علت شرکت در راهپیمایی عظیم پانزدهم خرداد ازکارخانه اخراج کردند.پس ازچندی که ازاستخدام مجدد او درکارخانه می گذشت به علت نیازی که به نیروی او به عنوان یک جوان انقلابی و با ایمان درارگانهای انقلاب حس می شد ازکارخانه بیرون آمد ونیروی خود را به طور رایگان و برای خشنودی خدا دراختیار جهاد سازندگی گذاشت او در قسمت دامپزشکی جهاد مشغول به کارشد و با خلوص نیت وقلبی آکنده به عشق الله کارخود را با رفتن به روستاها و یاری برادران و خواهران محروم روستا ادامه داد و پس ازچندی که ازبازگشتش ازیاسوج گذشته بود تصمیم گرفت به کردستان رفته تا بتواند دین خود را به اسلام عزیزبهترادا نماید.به همین دلیل به تهران رفته و از طرف انجمن اسلامی مخابرات تهران مقدمات اعزام او به کردستان آماده شد.هنگامی که برای خداحافظی به کاشان آمده بود چند نفر از افراد فامیل او را ازرفتن به کردستان برحذرداشتند و به اوگفتند تومی توانی درهمین جا با فعالیت درجهاد سازندگی به انقلاب خدمت کنی.

شهید حسین آقاقدیری درجواب گفت:اسلام درکردستان درمعرض خطراست کمونیستها بر آنجا مسلط شده اند و برادران وخواهران کرد به وجود ما نیازدارند.شهید حسین آقاقدیری درلحظاتی که می خواست خداحافظی کند به برادرش می گوید که من مطمئنم در این ماموریت شهید می شوم و اگرهم شهید نشدم درماموریت های بعدی به هنگام سربازی حتما شهید خواهم شد.و بالاخره درتاریخ۵۹/۶/۲۳ به کردستان اعزام شد و ابتدا به سنندج رفته چند روزی درمخابرات سنندج خدمت کرد ودرهمان اوان بود که جنگ تحمیلی عراق شروع شد.او داوطلبانه طی یک دوره آموزش سلاح های سنگین به سردشت که یک شهرمرزی و بدست ضد انقلاب بود اعزام و با کمک برادران خود چند مکان مهم آن را به تصرف درآورد.پس از رشادتها و مجاهدتهای بسیاردر راه انقلاب اسلامی درساعت۴بعد ازظهرشنبه۵۹/۸/۳درحالی که ازسعادت خود خشنود بود با لبخندی برلب دعوت پروردگار را لبیک گفت و به ملکوت اعلا پیوست.جنازه پاک ومطهرش درتاریخ ۵۹/۸/۸با شکوه بسیاردرکاشان تشییع ودرمزاردشت افروزبه خاک سپرده شد.

یادش گرامی وراهش پررهروباد.

والسلام