شناسنامه ایثارجهادگر شهید رمضانعلی نظری
تاریخ تولد : ۱۳۴۸ تاریخ شهادت:۶۵/۱۰/۱۱
محل شهادت:آبادان مدفن : نصرآباد
در سال ۱۳۴۸ در نصراباد کاشان متولد شد دوران تحصیلات ابتدایی را در روستا گذراند و سپس بعنوان بازوی پدر به کار کشاورزی همت گذاشت.با شروع جنگ تحمیلی برای رساندن خود به جبهه تلاش زیادی انجام داد و لذا از سوی جهاد سازندگی کاشان به گذراندن یک دوره آموزش سرویسکاری ماشین آلات سنگین مهندسی اعزام شد و پس از آن برای شرکت در عملیات کربلای ۴ عازم نبرد حق علیه باطل گردید و به خدمت اسلام درامد ایشان در تاریخ ۶۵/۱۰/۱۱ مورد حمله شیمایی دشمن قرار گرفت و به شهادت رسید.
نامه شهید به پدر و مادرش
بسم الله الرحمن الرحیم
پدرومادر عزیزم سلام هم اکنون که درحال نوشتن این نامه هستم ساعت ۸شب سه شنبه مورخ ۶۵/۹/۲۴می باشد.ودر۱۲کیلو متری نیرو های مزدورعراقی قرارداریم.حال غریبی مرا فرا گرفته است.
تمام رزمندگان با خدای خود خلوت کرده اند ودرحال عبادت هستند.
پدرومادرعزیزم ازاین که حس می کردم که درمکان راحت قراربگیرم ودرسنگر نباشم غمگین بودم
من نتوانستم به خود بقبولانم که برادرانم درمرزها شهید می شوند ومن هرروزشاهد این باشم که فلانی شهید وفلانی زخمی شد.
می دانم که ازدست دادن من شاید برای شما غم انگیز باشد.
من هم طبق وظیفه خود ازآقا وسرورم امام حسین(ع)درس مبارزه آموختم که زندگی عادی نکبت باراست ونباید منتظرباشم که مرگ مرا فرا گیرد.آیا انسان بیش ازیک بارمی میرد،پس بهتراست که مرگ درراه خداوند باشد.
برادران عزیزم،پیوسته درراه خدا واعتلای اسلام عزیزکوشا وتمامی فرامین امام را به جان ودل پذیرا باشید و بدانید که زمان،زمان حسین(ع)است.وایام،ایام عاشورا است.
خواهران عزیزم،حجاب وعفت وپاکدامنی را سرلوحه کارخود قرار دهید.
برادران وخواهرانم،
امیدوارم که دست ازامام امت برنداریدوگوش به فرمانش وهمچنین روحانیت مبارزباشید.فریب هوای نفس ومنافقین خود باخته را نخورید.
مساجد را خالی نگذارید که مسجد سنگراست.به مجالس دینی بیشتربروید.دعای کمیل را حتما بخوانید و رزمندگان اسلام را دعا کنید.
خاطرات شهید از زبان حاج موسی کیخا
مردی که همه بدن مطهرش تاول زد
اوایل دیماه سال ۱۳۶۵ هوای مناطق جنگی جنوب هم سرد شده بود ، نیروهای جهادگر از اکثر موقعیت های لشگر مهندسی رزمی جهاد استان اصفهان از جمله موقعیت شهید رجایا در ساختمان ستاد پشتیبانی و مهندسی رزمی جهاد اصفهان در اهواز ( آ . ا . گ سابق ) جمع شده بودند تا در قالب کاروانی بزرگ به سوی آبادان حرکت کنند ، در حالیکه اکثر نیروها نمی دانستند چرا باید به آبادان بروند اصرار داشتند که مسئولین مربوطه با اعزام آنها موافقت کنند .
بنده به آقای مغیث که هماهنگ کننده گردان ها ، نیروها و ماشین آلات سنگین این کاروان بود مراجعه کردم ایشان تأکید کردند که دوربین ، ضبط صوت و دیگر امکانات همراه داشته باشم و ساعت ۱۰ شب روبروی ساختمان آماده حرکت با کاروان باشم ، این کاروان عظیم حرکت کرد و مقارن سپیده دم به آبادان رسیدیم و در شرکت گاز آبادان که از قبل جهت استقرار این کاروان آماده گردیده بود مستقرشدیم.
در ساختمان های این شرکت نیروهای زیادی جهت استراحت حضور داشتند کار این نیروها ساحل سازی در مسیر جزیره مینو این سوی اروند بود ، عملیات کربلای ۴ شروع شد و ما هر چه تلاش کردیم پیشروی نداشتیم تا صبح جمعه رسید.
در اطاق فرماندهان برادران با تجربه ای همچون امیر شاهنگی ، حاج جلال سبحانی ، حاج حسین نوری ، حاج عبدالرضا توسلیان و حاج آقا مغیث ، حاج آقا محرابی و دکتر صادق زاده مشغول زمزمه دعای ندبه بودند . آقای مغیث بعد از دعا مقداری نان و پنیر آماده کرد و سرگرم خوردن صبحانه بودیم که ناگهان صدای وحشتناکی از دیوار جنوبی اطاق برخواست ازلابلای سنگی که به عنوان دیوار تعبیه شده بود ناگهان دود سفید رنگی وارد شد که حاج آقا مغیث فریاد زد شیمیائی! شیمیائی! همه ماسک ها را برداشتیم و از اطاق خارج شدیم ، بلافاصله هواپیماهای عراقی همان محل را بمبارن کردند که سقف بعضی از اطاق ها فرو ریخت و من با سرعت به سوی شرق شرکت دویدم اما همه شیمیایی شده بودیم که برادر عزیز مان رمضانعلی نظری که کمی دیرتر ماسک زده بود سخت شیمیایی شد و دربیمارستان به شهادت رسید .
دکتر صادق زاده که مسئول ش . م . ر لشگر هم بود ، در این حمله شیمیایی ماسک خود را به صورت یک راننده می بندد و خود از چفیه خیس شده استفاده می کند ، ایشان هم طی همان روز در بیمارستان شربت شهادت را نوشیدند و از یک لشکر نیرو تنها یک گردان توانستند در موقعیت هجرت ( کیلومتر ۱۵ آبادان ) باقی بمانند.